بیست سالگی

بیست عدد عجیبیه...یه نمره ی دست نیافتنی واسه خیلیا 

تا وقتی مدرسه میری تمام تلاشتو میکنی که بهش برسی وقتیم که بهش رسیدی تازه میفهمی اونقدرها که فکر میکردی شگفت انگیز و عجیب نیست 

بیستم یه عدده...مثه همه عددا ....یه نمره س...مثه همه نمره ها 

بیست سالگیم سن عجیبیه...تو بچگی بیست ساله ها آدمای عجیبین...بزرگ...قوی...نترس... 

ولی وقتی خودت بیست ساله میشی تازه میفهمی از این خبرا نیست 

آدم وقتی بیست ساله میشه بازم یه وقتایی هست که احساس کوچیکی میکنه...احساس ضعف...ترس...شکست... 

از وقتی که مثلا بزرگ شدم تا همین حالا نمیتونم بفهمم چرا آدما تولدشونو جشن میگیرن؟ 

یعنی از اومدن به این دنیا انقدر خوشحالن؟ 

ولی یه چیزو خیلی دوست دارم که هرکسی توی دنیا یه روز رو داره که فقط مخصوص خودشه 

فقط و فقط خودش...حتی اگه ندونه اون روز چه روزیه... 

سال نو مبارک

 سال نو مبارک دوستان.امیدوارم سال خیلی خیلی خوبی داشته باشین

عید امسال اولین عیدی هست که برای من جذاب نیست... 

امسال اولین سالیه که من بعد از تعطیلات بیکارم...قبلش هم بیکار بودم 

هیجان تعطیلات عید به نظرمن همینه که بعد از یه عالمه کارو درس یه بیست روز درستو حسابی  استراحت کنی  

امسال وقتی دیدم پسردایی های کوچولوم چقدر واسه عید ذوق دارن حس کردم عید تا وقتی  

برای ادم جذابه که بچه باشه...  

دیروز داییم اینا واسه عید دیدنی اومده بود خونمون.دایی و زنداییم که اومدن تو یکی از پسردایی هام که ۵ سالشه همینجور تو حیاط وایستاده بود...هرچی صداش میکردیم نمیومد... 

یه ده دقیقه تو حیاط وایستاده بود برا خودش...زنداییم گفت دلش نمیاد کفشاشو در بیاره 

یاد خودم افتادم که وقتی لباس نو واسه عید میخریدم دلم نمیومد بپوشمشون وقتیم که  

میپوشیدم دلم نمیومد در بیارمشون 

رفتم تو حیاط بهش گفتم چرا نمیای تو؟ 

یه ذره همینجور منو نگاه کرد بعد گفت کفشامو در بیار......مرده بودم از خنده 

وقتی اومد تو همینجور عین بچه های مودب ساکت پیش باباش نشسته بود...(حالا مثلن ما نمیدونم اگه یه وقت دیگه بجز عید بیاد چه کارایی که نمیکنه

همه داشتن ازش تعریف میکردن که به به علیرضا چقدر مودب شده...با خودم گفتم شاید واقعا دعاهای مامانش گرفته و تو سال جدید سر به زیر شده... 

وسط تعریفا مامانم ظرف شکلاتو بهش تعارف کرد...تقریبا نصف ظرفو خالی کرد 

اونجا بود که فهمیدم این همون علیرضای قبلیه و مودب بودنش فقط از ترس اینه که لباس عیدیاش کثیف نشه 

وقتی داشت میرفت با خوشحالی بهم گفت فریده سال دیگه من بهت عیدی میدم باشه؟ 

قیافه من اون لحظه این شکلی شد 

واسه همینه که میگم عید واسه بچه ها خیلی جذابه...خوش به حالشون

سال نو مبارک!

  

 

تقریبا سه روز تا سال جدید مونده... 

بیاید اگه تو سال 90 کسی ناراحتمون کرد...دلمونو شکوند یا اذیتمون کرد ببخشیمش و  

امیدوارم اگه ما خواسته یا ناخواسته کسی رو ناراحت کردیم...قلبشو شکوندیم و یا اذیتش  

کردیم مارو ببخشه تا بتونیم سالی پر از آرامش رو  شروع کنیم... 

 

و اینکه اگه گذشت آدم رو کوچیک میکرد خداوند اینقدر بزرگ نبود 

 -------------------------------------------------------------------------------------

+دوستان عزیزم...چه حقیقی چه مجازی...پیشاپیش عیدتون مبارک

جداییه جدایی از ایران

جدایی نادر از سیمین جایزه اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی ۲۰۱۲ را دریافت کرد 

با شنیدن این خبر چه حسی بهتون دست میده؟  

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

جدایی رو اولین بار تو سینما دیدم 

جدای اینکه خیلی فیلم خوش ساختی به نظرم اومدو از بازی بازیگرا (به خصوص شهاب حسینی و  

 ساره بیات )خیلی لذت بردم ولی اخر فیلم اصلا حس خوبی نداشتم 

ولی حالا این چیزا و اینکه حس من نسبت بهش چی بوده خیلی مهم نیس... 

مهم اینه که این فیلم در اکثر جشنواره های خارج از ایران(والبته داخل ایران) عنوان بهترین فیلمو به دست اورده.... 

میخوام بدونم مگه برای همه ما مهم نیست که ایران تو همه زمینه ها پیشرفت کنه؟ 

مگه اون وقتایی که ورزشکارا میرن المپیک مدال میگیرن یا تو مسابقه های مختلف خارج از کشور  

 شرکت میکنن و مقام میارن همه با هم خوشحال نمیشیم؟ 

یا وقتی که نخبه ها تو المپیادهای علمی رتبه میارن؟ 

تلویزیون این خبرا رو چند بار اعلام میکنه؟ 

خب.... 

حالام یه فیلم از همین ایران خودمون تو یه فستیوال خیلی مهم به عنوان بهترین فیلم شناخته شده.... پس چرا هیچ خبری نیست؟ 

یعنی ما باید از اینترنتو ماهواره پیگیر این خبر باشیم؟ 

چرا واقعا؟ 

نمیدونم چی بگم...مگه اصغر فرهادی کیه؟ 

مگه همین اصغر فرهادی چند تا سریال واسه تلویزیون خودمون نساخته؟ 

مگه تو همین جشنواره فجر خودمون بهش جایزه ندادن؟ 

چرا همه خودشونو میزنن به ندونستن؟ 

هرچی فکر میکنم نمیتونم بفهمم دلیل این کارا چیه 

اگه واسه اینه که رفته با انجلینا جولیو نمیدونم کیو کی عکس انداخته که واقعا مسخرست... 

مگه همین تلویزیون فیلمای این انجلینا جولیه کوفتی رو نشون نمیده؟  

با اینکه خیلی دل خوشی از سینماگران و کلا بازیگرا ندارمو یه جورایی از همشون  

ولی خیلی از این قضیه حرصم گرفتو نتونستم جلوی خودمو بگیرم که ننویسمش..   

ذوق ادمو کور میکنن به خدا

اخییییییییییییییییییییییییییییییییش 

 

ژله ی خمیردندونی

من وقتی بچه بودم علاقه ی شدیدی به مسواک و خمیر دندون داشتم(بسکه تمیزم) 

مخصوصا این خمیردندون ژله ای های رنگی که مزه ی توت فرنگی میداد... 

یعنی من روزی سیصد بار به خاطر این خمیردندونه مسواک میزدم 

بعد تازه مسواک بدون آب میزدم یعنی همیشه میرفتم پشت کمدی تختی چیزی قایم میشدم اونوقت خمیر دندون و میریختم رو مسواک و مثلا مسواک میزدم اما همه شو میخوردم 

به به مزش هنوز زیر زبونمه!!!  بعد تا یکی میومد ازونجا رد میشد یا صدام میزد من سریع  

پرتشون میکردم  پشت کمد  

باز دوباره دفعه ی بعدش که هوس مسواک زدن و خمیردندون خوردنمیکردم باید میرفتم اون پشت تا پیداش کنم..  

بخاطر همین علاقه ی شدیدم یه بار که رفته بودیم خونه ی مامان بزرگم من توی توالت چشمم میافته به یه مسواک قرمز که زیر دستشویی افتاده بود(احتمالا برای شستن شونه و ... استفاد میشد) 

خلاصه من اینو که دیدم نتونستم خودمو کنترل کنم و گرفتمش شروع کردم به مسواک زدن 

تازه از دستشویی هم اومده بودم بیرون تو راهرو نشسته بودم 

که یه دفعه داییم میاد و منم هول میشم نمیتونم کاری کنم فقط نگاش میکنم(حالا مسواکم تو دهنم) 

داییم میگه داری چیکار میکنی؟؟ منم میگم هیچی دارم مسواک میزنم 

فکر کنم اون اخرین باری بود که من ازین مسواکا زدم 

اما بدترش اینه که با این که تقریبا 15-16سال ازون روزا گذشته داییم هرجا منو میبینه اون خاطره رو واسه همه تعریف میکنه 

منم مجبورم مثه بقیه بخندم دیگه