غلط کردم!

اوایل این ترم بود که یه روز استاد یکی از درسای عمومی به هر کدوم از دانشجوها 

حدود ۲۰صفحه از یه مقاله رو داد و گفت تایپ کنید و هفته ی دیگه واسم بیارید 

ببو گیر آورده بود انگار  

بچه ها هم چون فکر میکردن اینکار نمره ای چیزی داره چیزی نگفتن و قبول کردن! 

منم اونروز که اومدم خونه نصفشو خودم نصفشم فریده واسم تایپ کرد و ریختم رو سی دی 

و کارو حاضرو آماده گذاشتم کنار! 

اما هفته ی بعد به دلیل تنبلی نرفتم سر این کلاس! 

هفته ی بعدش که رفتم دیدم همه کاراشون رو دادن و فقط من ندادم! 

استادم اصلا یادش رفته بود که فقط من موندم...منم وقتی فهمیدم که اینکار نه نمره داره  

نه ارفاق نه چیزی به روی خودم نیاردم و گفتم به جهنم که نیاوردم! بهتر! 

خلاصه گذشت و گذشت و گذشت شد هفته ی آخر کلاسا... 

استاد که داشت حضور غیاب میکرد به من که رسید بهم گفت: 

مطهره تو تایپ اون مقاله رو واسم آورده بودی؟ 

من با پررویی:آره استاد همون اول آورده بودم بهتون داده بودم 

استاد: باشه.مرسی 

ولی خداییش از دروغی که گفتم یکمی پشیمون شدم 

 اما حیف که دیر شده بود واسه پشیمونی....... ! 

واسه آخرین امتحان پایان ترم نشسته بودم تو خونه و داشتم درس میخوندم که دیدم 

گوشیم زنگ خورد... 

گوشی رو که برداشتم صدای استادو شنیدم و......... 

صداشو که شنیدم دوزاریم افتاد که واسه چی زنگ زده...... 

شروع کرد به دادو بیداد که سی دی همه دست منه و فقط مال تو نیست 

منم زدم به در پررویی و هرچی گفت جوابشو دادم و رو حرفم موندم که من سی دی رو 

واست آورده بودم...اونم میگفت من مطمئنم که نیاوردی.. 

منم گفتم اونروزی که من آوردم تو نبودی و منم مجبور شدم بدم به اتاق دفتر طبقه اول! 

گفت به من ربطی نداره هرکاریش کردی هرجایی که دادی تا امروز عصر باید  

واسم بیاری من اونا رو لازم دارم 

منم گفتم باشه آدرس بده تا بیارم کلی هم حرفای زشت بهم زد که نمیتونم بگم 

فقط واسش متاسفم عصر با فریده کاغذارو همراه سی دی برداشتیم که ببریم واسش! 

تو راه دوتایی کلی نقشه واسش کشیدیم که بهش چیز بگیم و ضایعش کنیم 

دوتایی با آسانسور رفتیم طبقه چهارم...استاد اومد و درو باز کرد منم دادم دستش 

گفت از کجا آوردیشون؟گفتم رفتم دانشگاه از همون دفتره گرفتم.تو قفسه ها بود! 

گفت به آقای.... داده بودی؟؟ 

یهو از دهنم پرید : اره دست همون بود 

گفت من الان بهش زنگ میزنم باید ازش بپرسم که چرا همون روز به من نداده؟ 

رفت و گوشیشو برداشت....فریده رفت تو آسانسو و زد زیر خنده منم کم مونده بود بزنم  

زیر گریه 

فقط تو دلم دست به دامن خدا شدم که یه کاری کنه...آبروی منو بخره...نزاره ضایع بشم.. 

تند تند صلوات میفرستادم فقط که فقط اون آقاهه گوشی رو برنداره 

سه بار زنگ زد اما برنداشت 

فریده هم الکی گوشیشو گذاشته بود در گوشش و هی الکی بلند بلند میگفت: 

اومدیم...اومدیم...داریم میایم...چند دقیقه دیگه صبر کنین... 

خلاصه استاد کنه ی ما هم بلاخره از زنگ زدن دست برداشت و گفت 

 باشه برو اینم برنمیداره ... 

تا اینو گفت دوتایی پریدیم تو آسانسورو رفتیم پایین... 

جاتون خالی تو آسانسور انقدر خندیدیم که دلدرد گرفتم 

اما من دیگه غلط بکنم اگه فقط یه بار دیگه دروغ بگم........