امتحان فی زیک

هفته قبل دقیقا همچین روزی من امتحان میان ترم فیزیک داشتم

ولی چون اولین جلسه بعد عید بود و خیلی خوب اطلاع رسانی نشده بود من هیچی نخونده بودم

البته اگه میدونستمم نمیخوندم چون جزوه نداشتم

خلاصه استاد اومدو شروع کرد به پخش کردن برگه ها

بعدشم چشمش افتاد به منو دوستم که خیلی صمیمی نشسته بودیم به من گفت بلند شو برو  میز اول گوشه کنار دیواربه دوستمم گفت برو اون گوشه دیوار

امروز که برگه ها رو داد من با خوشحالی فک کردم مثه امتحانای قبلی از ۴ یا ۶ نمرست

ولی خیلی برام برام عجیب بود که چرا ۲ شدم اخه از کل سوالا فقط دوتا فرمول نوشته بودم کم کم دوستام داشتن اعتراض میکردن که یه دفعه استاد با صدای بلند گفت امتحانتون از ۲۴ نمره بوده هر نمره ای گرفتین تقسیم بر۴ کنین

البته من به نمرم اعتراض دارمااا........قدیما به فرمول نوشتن بیشتر از اینا نمره میدادن


مطهره خانوم مهمونی خوش بگذره

ولی خودمونیم چه جوری دلت اومد منو تنها بذاری بری مهمونی تازه ناهارم  بخوری؟

شاید منم میخواستم بیام نباید یه تعارف الکی میکردی؟ها؟



نود

تموم شد

به همین سادگی

به همین زودی

انگار همین دیروز بود داشتیم شیرینی درست میکردیم

یادته مطی؟

۱۵ روز گذشت...................

راستش ازبس عید زود گذشت اصلا نفهمیدم چه جوری گذشت

امروزم هیچ کدوممون نرفتیم دانشگاه چون خیلی خسته بودیم

به هر حال امیدوارم به همتون خوش گذشته باشه و سال جدید رو با یه دنیا انرژی خوب و مثبت

شروع کرده باشین و تا اخر به خوبی ادامه بدین

اینم از اولین اپ سال نود من


مطی جان من یادم نیس بدهیمو باهات صاف کردم یانه

خودتم که یادت نیس

حالا چیکار کنیم؟

از خیر پولت میگذری یا.................


نوستالژی

دیشب تا نزدیکای صب بیدار بودم

خوابم نمیبرد

این مطهره خانومم چند شبه زود میخوابه(از وقتی دانشگاه تطیل شد کاراش برعکسه!)

خلاصه از بس خوابم نمیبرد رفتم تو فکرو خیال

نمیدونم حتما شماهام اینجوری شدین

همیشه نزدیکای عید اینجوری میشم

یاد عید چند سال پیش میفتم اون موقه ها که ابتدایی بودم

همیشه روزای قبل عیدو بیشتر دوس داشتم

راستشو بگم از خود عید زیاد خوشم نمیومد چون زود تموم میشد

روز اخر که پیکو میدادن تا میومدم خونه شروع میکردم حل کردن که تو عید بیکار باشم

لباس نو برام خیلی مهم بود مخصوصا کفش!

چون تنها چیزی بود که میتونستم مدرسه بپوشمو نشون دوستام بدم!

اونموقه ها به نظرم اگه کسی کفش نو نمیپوشید خیلی تابلو بود!

از یه چیز دیگم خیلی خوشم میومد!خونه تکونی!

خودم که کاری نمیکردم فقط از اینکه فرشا جمع میشه پرده ها کنده میشه لذت میبردم!

یه جوری بود انگار خونه خالی میشد بعد حرف که میزدی صدای ادم پخش میشد!

عیدی از همه اینایی که گفتم مهمتر بود!

بابام همیشه به جای اینکه مثلا ۱۰۰۰ تومن بده ۸ تا ۲۰۰ تومنی نو میداد منم دلم نمیومد خرج کنم.الان یه عالمه ۲۰۰تومنی و ۱۰۰تومنی نو از اون روزا دارم

یادش بخیر

هنوزم روزای قبل عیدو بیشتر از خودش دوس دارم

هنوزم از خرید لباس و کفش نو خوشم میاد

هنوزم بابام موقع عیدی دادن یه عالمه ۵۰۰تومنی نو بهمون میده

ولی نمیدونم چرا دیگه عید برام مثه اونموقه ها نیس

 

    سال نوی همتون پیش پیش مبارک




راستی میتونین حدس بزنین کدوم عکس منه کدوم مطهره؟(عکس گوشه وبلاگ)




باروووووووووووووووووووووووووون

همه میگن بارون خیلی خوبه

رحمته

واسه بارون اومدن دعا میکنن

منم این حرفا رو قبول دارمو واقعا عاشق بارونم

اما به خدا هرچیزی به اندازش خوبه!

اینجا سه شبانه روزه که داره بارون میاد

فک کنم دیگه برای همه زحمت شده نه رحمت

..............

الان من چی بگم؟

یعنی واقعا چی باید بگم؟

نمیدونم چه جوری بگم؟

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

میدونین چیه؟

من از دیروز که جمعه بودو تا ساعت ۱۲ خواب بودم تا الان که ساعت دقیقا ۱۶:۴۴ هست فقط نیم ساعت خوابیدم

خب این اصن مهم نیست چون عادت دارم به شب زنده داری

الان از دست یکی که باعث شد بیدار بمونم عصبانیم

استاد عزیزمون

اون هفته گفته بود واسه جلسه بعد طرحهای تقویمتونو کامل بیارین اگه نیاین ۶ نمرشو نمیگیرین

هرچی گفتیم استاد جلسه اخره بچه ها میخوان برن شهرشون زیر بار نرفت گفت خب برن نمرشون از ۱۴ نمره حساب میشه

من تا ساعت ۶ صب مشغول بودم

جنازم رسید دانشگاه

استاد عزیز با تقریبا یک ساعت تاخیر تشزیف اورد گفت:

مگه جلسه اخر نیست شماها برا چی پا شدین اومدین دانشگاه؟؟؟

یعنی از فرق سرم تا نوک پام اتیش گرفت

دلم میخواست..............


چه طولانی شد