..............

الان من چی بگم؟

یعنی واقعا چی باید بگم؟

نمیدونم چه جوری بگم؟

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

میدونین چیه؟

من از دیروز که جمعه بودو تا ساعت ۱۲ خواب بودم تا الان که ساعت دقیقا ۱۶:۴۴ هست فقط نیم ساعت خوابیدم

خب این اصن مهم نیست چون عادت دارم به شب زنده داری

الان از دست یکی که باعث شد بیدار بمونم عصبانیم

استاد عزیزمون

اون هفته گفته بود واسه جلسه بعد طرحهای تقویمتونو کامل بیارین اگه نیاین ۶ نمرشو نمیگیرین

هرچی گفتیم استاد جلسه اخره بچه ها میخوان برن شهرشون زیر بار نرفت گفت خب برن نمرشون از ۱۴ نمره حساب میشه

من تا ساعت ۶ صب مشغول بودم

جنازم رسید دانشگاه

استاد عزیز با تقریبا یک ساعت تاخیر تشزیف اورد گفت:

مگه جلسه اخر نیست شماها برا چی پا شدین اومدین دانشگاه؟؟؟

یعنی از فرق سرم تا نوک پام اتیش گرفت

دلم میخواست..............


چه طولانی شد


نظرات 9 + ارسال نظر
سمانه شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:53 ب.ظ

استادا همیشه همینجوری هستن یه زری میزنن هفته بعد که چه عرض کنم از در کلاس که میرن بیرون یادشون میره چی گفتن

واقعا موافقم
زر میزنن اونم چه زری

سمانه شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:24 ب.ظ

ایشا لا به زمین گرم بخوره این استادتون خواهر

ایشاللهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

مطهره شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 ب.ظ http://ferimoti.blogsky.com

آدم احمق
به خاطر این کارش تو که هیچی منم تا صبح پیشت بیدار بودم
ازش بدم اومدمنم آتیش گرفتم

عزیزم تو که مشغوله کار دیگه ای بودی؟؟؟
بگم؟
میگما
داشتی............

مطهره شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:09 ب.ظ http://ferimoti.blogsky.com

تو خجالت نمیکشی انقدر مطلب طولانی مینویسی بچه؟؟
من که خسته شدم انقد زیاد بود
منتظر باش آپ بعدی طومار میزارم

نه
از کی خجالت بکشم؟
از تو؟
من پر روتر ازین حرفام
خیابون عطاران یادته

پریسا یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ http://fesgheli500.persianblog.ir/


سلام

فروشنده یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 ق.ظ http://13651365.blogsky.com/

سلام
خوبین؟
استادا همیشه همینن خیلی خودتو ناراحت نکن عادت میکنی

سلام
نه خیلی خوب نیستم
ناراحتم

سمانه یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ق.ظ

خیابون عطاران؟
قضیه چیه ؟ هان؟

هیچیییییییییییییییییییییییی
خصوصیه

من یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:39 ب.ظ http://faratarazboodan.blogsky.com/

حالا برای شما استادها کلاس رو تشکیل نمی دهند. برای ما رو چی می گی!
غریب به اتفاق بچه میان و تصمیم می گیرن که سر کلاس نرن! بعد استاد میاد می بینه هیچ کس نیست بچه ها هم چند ساعتی دور هم خوشند و بعدش میرن خونه. واقعا حکمت این اومدن چیه خدا می دونه!

حکمتش خوش گذروندنشه دیگه

بهار یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ق.ظ http://farvahar69.blogfa.com


عجب آدمییییییییییی!!
ما هم کم نکشیدیم از استادامون
چند روزیه توی وبم لینک هستید اما میخواستم بیام سرحوصله همه پستهاتون رو بخونم
اگه دوست داشتید به وب من هم سر بزنید و با اسم ؛ من و حرفای دلم ؛ لینکم کنید
واسه آپ شدن خبر نمیدم هروقت خواستید بیایید قدمتون روی چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد