خسته شدم(۱۴/اسفند/۱۳۸۹)

ما همچنان تو خونه ایم و وقت نکردیم بریم بیرون خرید عید

این چندروزه همش درگیر سرماخوردگیو عطسه و فس فس بودیم 

حالا بهتر شدیم ولی فک نکنم بازم بریم بیرون

چون من که دیگه پول ندارم

خدایاااااااااااااااااااااااااا خسته شدم از دست این دانشگاه


مطهره خانوم میخوای همشهری جوان بخری خبر بده که من ضایع نشم

تو که میدونی من وضع مالیم خوب نیس 

عنوان ندارد(۱۰/اسفند/۱۳۸۹)


خیالت راحت شد مطهره جان؟

از بس عطسه و سرفه و فس فس کردی که بالاخره منم مریض شدم

اینقد حالم بد بود تو همه کلاسا سرم رو میز بود خوابیده بودم

غیبتم که نمیتونم بکنم از دست این استادا.فردام مطهره خانوم تطیله من بدبخت باید پاشم برم


راستی مطهره میخوای برات جوراب بخرم 

 

کم غذا شدیم(۷/اسفند/۱۳۸۹)

امروز تا دو بعداز ظهر خواب بودم.

کلی کارای عقب مونده دارم ولی انقدر غذا خوردم که دیگه

حال ندارم به کارام برسم.میخوام بخوابم

خوابالو بودی!(۵/اسفند/۱۳۸۹)

مگه من به تو نگفته بودم صب پا شو بریم من دفترچه کنکور بگیرم چرا بیدار نشدی؟

چرا انقدر میخوابی؟از کارو زندگی انداختی منو

با تو ام خانوم خوابالو میفهمی؟

تاکی من صب ساعت ۶ پاشم ببینم تو جلوم خوابیدی؟

شبم که برقو روشن میذاری نمیذاری من بخوابم

دفعه اخرت باشه ها

از فردا ساعت ۶صب بیدارت میکنم خودم میگیرم جلوت میخوابم

به نام خدا


با اینکه ما باهم تقریبا توی یک اتاق زندگی می کنیم اما خب بازم حرفایی می مونه که

فرصت نداریم مستقیم به هم بگیم.


پس اونارو اینجا مینویسیم تا شاید یه روز وقت بشه و بیایم بخونیم