رو به موت شدیم(۸/اسفند/۱۳۸۹)

فریده جان مگه ندیدی من سرما خوردم دارم می میرم

باز رفتی چیپس و لواشک خریدی اومدی ریختی جلو من؟

تو که میدونی من جلوی این چیزا نمیتونم خودمو کنترل کنم.

گلوم که درد میکرد الان شده عین .... بابا دیگه نکن ازین کارا بچه جون!

من دارم می میرم

کم غذا شدیم(۷/اسفند/۱۳۸۹)

امروز تا دو بعداز ظهر خواب بودم.

کلی کارای عقب مونده دارم ولی انقدر غذا خوردم که دیگه

حال ندارم به کارام برسم.میخوام بخوابم

گشنه موندیم (6/اسفند/1389)


من از شنبه کلاسام شروع میشه.

به نطرت ناهارو چیکار کنیم؟من تا بعدازظهر دانشگام فریده خانومم همینطور.

ها؟چیکار کنیم؟!البته یکشنبه ها ساعت ۱۲ میام میتونم یه چیزسرهم کنم

حالا چه خاکی تو سرمون بریزیم؟کاش حداقل یکیمون سرظهر خونه بودیم

خوابالو بودی!(۵/اسفند/۱۳۸۹)

مگه من به تو نگفته بودم صب پا شو بریم من دفترچه کنکور بگیرم چرا بیدار نشدی؟

چرا انقدر میخوابی؟از کارو زندگی انداختی منو

با تو ام خانوم خوابالو میفهمی؟

تاکی من صب ساعت ۶ پاشم ببینم تو جلوم خوابیدی؟

شبم که برقو روشن میذاری نمیذاری من بخوابم

دفعه اخرت باشه ها

از فردا ساعت ۶صب بیدارت میکنم خودم میگیرم جلوت میخوابم

نامرد بودی!

ببینم! با تو ام فریده خانوم...مگه تو پنجشنبه ها تعطیل نیستی؟

مگه چهارشنبه بهم قول ندادی که فردا شب یعنی همین امشب توام با من بیدار میمونی؟

پس چرا الان مثه چی جلوم خوابیدی؟ آخه نامردیم تا این حد؟ واقعا که!

درسته ساعت نزدیکه چهارصبحه اما توکه میدونی من همیشه تاصبح بیدارم پس چرا بامن بیدار

نموندی؟هان؟ به تو ام میگن دوست؟ به خدا الان که جلوم تا خرخره رفتی زیر پتو خوابیدی دلم

میخواد بزنم...مگه تو به من قول نداده بودی؟اگه به من قول نداده بودی پس باکی بودی؟؟